Monday, January 7, 2019
بزار زمستون رد شه. پرده هام رو میدم درس کنن متحرک کنن برای اسفند. پنجره ها رو باز میکنم بوی اسفندو بهار بزنه تو دفترم. نور خورشید مستقیم بتابه بهم (: چجوری اینهمه مدته بدون نور مستقیم خورشید، بدون پنجره دووم آوردم. دووم هم نیاوردم. صبحها همش میرم دفتر خواهرم. چون اونجا نور داره. چون بیرونو میبینی، خورشید داره. دفتر من هم داره. اون روزی که اینجارو دیدم فقط به خاطر پنجره های بزرگو سرتاسریش خواستمش. نور خورشیدی که میتابید توش و اون احمقهای کارمند بیمه ای که جلوی شیشه مقواهای تیکه تیکه و کوچولو زده بودن تا جلوی نورو بگیرن! من اونهمه نور رو میبلعم. من با نور زنده ام. با دیدن درختای بیرون، خیابونای بیرون، ماشینای بیرون، زندگی بیرون که انگار همین بغل دست من داره اتفاق میفته. کسی به من نگفت این پرده های شیک قراره ثابت باشه و پنجره اینجارو از من بگیره. عین یه دخمه. دخمه شیکو با کلاس پر از نورهای مصنوعی. بدون گرمای خورشید، بدون نور خورشید چجوری زندگی میکنید؟ گلهاتون چجوری زنده میمونن؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
منم عاشق نور و پنجره و بیرونم
ReplyDeleteچطوری زندگی میکردن بدون اینها ؟
اوهوم درش بیار از حالت ثابت
کاش زودتر تموم بشه روزای کمنور زمستون. من دلم نور خورشید اونم زیاد میخواد.
افسردگی گرفتم بابااااا
ها متحرکش موکُنُم زمستون بره. فعلا که از از سرما محافظتُم موکنه :دی (فاز مشهدی!)
ReplyDeleteها انقد عنم میگیره از این نور بی جون خورشید. زودتر بهارجون بیاد (ایکون قلبو عشق)
آقا من برم سر کارم. میترسم بشینم به کانت جواب دادن باز همین یه ذره حوصله هم که دارم بپره! برم فعلا
😆😆😆😆 بهت نمیومد مشهدی حرف زدنت
ReplyDeleteبهار..💃💃💃